دختر باران



استاد موسیقیم بهم میگه ناخوناتو ببینم.نشونش میدم میگه چرا کوتاهه؟باید بلندش کنی چرا گوش نمیدی.

بهش توضیح میدم ناخونای من به شدت ورقه ورقه ای و شکننده اس.اصلا امکان بلند شدن نداره تا حدی که لازمه برای گیتار.

میگه ای بابا بزن تو ابلیمو و این چیزا خودت که باید بهتر بلد باشی.خیر سرت دختری.

به نظرتون زوده بهش بگم من هنوز رژلب رو صاف نمیتونم بزنم؟یا ماه قبل تازه سایه خریدم (بماند که هنوز بلد نیستم استفاده کنم) و دوستام هنوز باورشون نمیشه و مسخره ام میکنن؟

یا با 23 سال سن تازه یاد گرفتم خط چشم بکشم اونم اصلا جز برای اندک اوقاتی اصلا حوصله کثافت کاریشو ندارم؟

نمیفهمم چرا اینهمه روم حساب باز کرده.

حاجی من اصلا تمام زندگیم تا الان این چیزا اولویتم نبوده دیگه از مدل سر کلاس اومدنم اینو درک کن.چه ربطی به دختر و پسر داره؟

 

******

 

چند وقت قبل بهم میگه نیلوفر یه مدته کلاس نمیاد تند تند تمرین کن ازش بزن جلو.شما دخترا خوب این چیزا رو بلدید کهاز این رقابت های دخترونه.

حالا نمیدونم دهنمو وا کنم یک بار برای همیشه بهش بگم انقدر تفکیک جنسیت نکنه و اصلا ماها به این رقابت های فاسد و فرسایش دهنده اهمیت نمیدیم یا چی؟

والا پسرای این مدلی هم کم نیستن:/

 

 

باید بگم انقدر استاد خوبیه و وقت میذاره که دلم نمیاد الهام همیشگی باشم.سعی میکنم شخصیت متشخصی از خودم نشون بدمlaughخلاصه حیف دوستش دارم وگرنه بارها دهنم رو باز کرده بودم و از گمراهی می رهاندمش انقدر برام دختر پسر نکنه و بفهمه بدم میاد.

 


امروز از 5 صبح که بیدار شدم همش تو بدو بدو بودم و الان انقدر که خسته شدم نمیتونم کارای دیگه امو تموم کنم و به جاش اومدم پروژه دانشگاهمو انجام بدم خلاص شم زودتر که دیدم سکوت زیادی عذاب اوره خب همه دیگه میدونن سکوت مطلق برای مغز من اصلا خوب نیس و طبیعتا اومدم پلی لیست گوگوشم رو پلی کردم و بله افرین الان یه جوری دلم گرفته که حس میکنم دارم خفه میشم:/

عجیب نیست؟قرار نبود فقط درمان باشه برای ذهن زیادی فعال من؟

 

پ.ن:احتمالا قراره یه دو سه هفته روی اهنگ داداشی گوگوش قفل کنم.

 

پ.ن2:دارم قمارباز رو میخونم و شدیدا ذهنم رو درگیر خودش کرده و به شدت عاشق شخصیت پردازی داستایوسکی شدم. چیزای پراکنده ای که ازش میخونم هیجان انگیز ترش میکنه هرچند میدونم نباید اولین کتابی میبود که ازش باید میخوندم. این ماه تقریبا تمام کتابای معروف تولستوی و داستایوسکی رو خریدم که بشینم فقط تمرکز کنم رو ادبیات روس و خوب تجزیه تحلیلش کنم.احتمالا تا عید روی ادبیات روس باشم یا شایدم بیشتر.هرچی میگذره بیشتر عاشقشون میشم مخصوصا که کنارش دارم کتاب راسپوتین قدیس یا ابلیسم میخونم و همچنین تازگی ها فیلمش رو هم دیدم که بهتون پیشنهاد میکنم شدیدا.فقط امیدوارم میشل شدن هم که اخرش هست تموم بشه و خیالمو از بابت خودش راحت کنه.

 

پ.ن3:انقدر حرف دارم که فقط میتونم اینجا بنویسم که حد نداره.فقط هی میام مینویسم و حذف میکنم و میرم:/

ولی مغزم به شدت شلوغ پلوغه و نمیدونم اصلا کارام درسته یا نه یا اصلا حق با منه یا نه.حرف دارم یه عالمه ولی قدرت مکالمه فعلا صفر.


آخرین جستجو ها